جدول جو
جدول جو

معنی سر جنبانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

سر جنبانیدن
(حَ کَ دَ)
تحسین کردن. (غیاث) (آنندراج) :
گرچه در پای تو افتم چه شود
که سری بر سخنم جنبانی.
انوری.
بیت بیت همه را دیده و سنجیده بخوان
شاعر است آنکه تو بر شعرش سر جنبانی.
سنجر کاشی (از آنندراج).
، امتناع از کاری. (غیاث). منع کردن از کاری. (آنندراج) ، ریشخندکردن: و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدندی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
سر جنبانیدن
حرکت دادن سر، تحسین کردن تمجید کردن
تصویری از سر جنبانیدن
تصویر سر جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ فِ گُ دَ / دِ زَ دَ)
سر تکان دادن، سر تکان دادن ستایش و تحسین را. باتکان دادن سر نمودن خشنودی و رضایت را:
به بایستگی خورد و جنباند سر
که خوردی ندیدم بدینسان دگر.
نظامی.
ز جنباندن بانگ چندین جرس
سری در سماعش نجنباند کس.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
دست جنباندن. رجوع به دست جنباندن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ جَ / جِ اَ کَ دَ)
جنبانیدن: این انجیر تو سلسلۀ شهوت معده مرا درجنبانید. (سندبادنامه ص 168).
اگر بادم تو نیز ای سرو آزاد
سری چون بید درجنبان به این باد.
نظامی.
رجوع به جنبانیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر جنباندن
تصویر سر جنباندن
حرکت دادن سر، تحسین کردن تمجید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرس جنبانیدن
تصویر جرس جنبانیدن
حرکت دادن زنگ، حرکت کردن سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجنباندن
تصویر سرجنباندن
سرتکان دادن ستایش و تحسین
فرهنگ لغت هوشیار